یازده ماهگی حلما
دختر کوچولوی مامان شما امروز ده ماهت تموم شد ورفتی تو یازده ماه اصلا باورم نمیشه یازده ماه اینقدر زود گذشت دیگه چیزی نمونده یکسالت بشه میخوام امروز تمام کارهایی که توی این یازده ماه انجام دادی و یاد گرفتی برات بذارم عزیزم
شما وقتی سه ماه ونیمت بود قشنگ غلت میزدی و گردنتو بالا میگرفتی
وقتی پنج ماه نیمت بود قشنگ بدون کمک مینشستی
وقتی شش ماهت بود چهاردست وپا رفتی البته دختر نازم شما دیگه سینه خیز نرفتی یک دفعه چهاردست وپا رفتی
بعد ازیک هفته دیدم از مبل میگرفتی و بلند میشدی دقیقا وقتی 6ماه یک هفتت بود این کاروکردی وقتی شش ماه ونیمت بود ازمبل میگرفتی و راه میرفتی روز به روز راه رفتنت تندتر میشد مامان کبری مبلهای خونشونو بهم چسبونده بود که شما راحتتر راه بری شما ام هی میرفتی اون سر مبلها وبرمیگشتی ومیخندیدی از راه رفتنت لذت میبردی عزیزم
دقیقا وقتی نه ماهت شد وقتی سرپا نگهت داشتم خودت به تنهایی چند قدم بدون کمک راه رفتی من وبابایی اینقدر ذوق کرده بودیم که نگو همش تشویقت میکردیم دیگه ازاون روز به بعد هر روز به تعداد قدمهات اضافه میشد خیلی روزای خوبی واسه من وبابایی بود هرروز پاهات قویتر میشد وبیشتر راه میرفتی عزیزم
وقتی نه ماهت تموم شد تازه رفته بودی توی ده ماه که داشتی با بابا حمید بازی میکردی که یک دفعه خودت بلند شدی و راه رفتی دیگه ازاون روز به بعد خودت بدون هیچ کمکی بلند میشی وراه میری الانم از صبح که بیدار میشی کارت شده راه رفتن همش میری تو اتاقت بعد میای اتاق من وبابایی بعد میای تو پذیرایی بعد اشپزخونه خلاصه دختر نازم همش خونه گردی میکنی شبا هم بابا حمیدت پاهای خوشگلتو ماساژ میده تا خستگیت دربیادعزیزم
شاهکارات زیاده دخترم هنوز مامان و بابا رو به طور کامل نمیگی میگی ب.ب م.م البته این کلماتو وقتی شش ماهت بود میگفتی
تازه رفته بودی تو 8ماه بای بای کردنو یاد گرفتی عزیزم
الان دیگه قشنگ میرقصی کلاغ پر میکنی اتل متل توتوله میکنی لی لی حوضک میکنی البته خیلی وقته میرقصی ولی الان دیگه تندتر شده کارات عزیزم تا بهت میگیم انجامشون میدی گلم
اینقدر شیرین کاریات زیاد شده که نگو دل همه رو میبری با کارات عزیزم من بخشیشو برات نوشتم عزیزم دوست دارم حلمای خوشگل مامان