حلما هستی مامانحلما هستی مامان، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه سن داره

حلمای مهربونم

روز دختر 25 مرداد 94

1394/9/2 15:45
نویسنده : اعظم
589 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم روز دختر واسه من وبابایی خیلی عزیز بود به خاطر همین تصمیم گرفتیم یه جشن سه نفره بگیریم بابایی کیک خرید منم یه شام خوشمزه با یه دسر خوشمزه که بابایی هر دوشونو دوست داشت گذاشتم ویه جشن سه نفره گرفتیم شما اون روز خیلی فعالیت کرده بودی به خاطر همین زود خوابت برد تا اومدم لباس تنت کنم عکس بندازیم گفتی ممه  بده خوردی خوابت برد با همون لباسا دیگه من وبابایی امید نداشتیم بلند شی خیلی خسته بودی گفتیم دیگه میخوابی به خاطر همین همون جا یه ملافه اندختم شما ام کنار کیکت خواب بودی تا چند تا عکس ازت بگیریم خیلی جالب شده بود ولی حالم خیلی گرفته شده بود

 

 

 

ولی دختر گلم شما دل مامانتو نشکوندی بعد از یه چرت یکساعته بلند شدی برای اولین بار بود که خوشحال شدم شما تو خواب شب بیدار شدی چون همیشه بیدار شی ببینی ما بیداریم دیگه نمیخوابی اون وقت خوابت بهم میریزه گلم تابیدار شدی کیک و اوردم خیلی خوشحال شده بودی و ذوق کردی مامانی قشنگ تو عکسات معلومه خیی خانم تر شده بودی قشنگ نشستی تا ازت عکس بندازیم خیلی ناز شد عکسات

 

 

 

 

اینم کادوی خوشگلت شما خیلی به عروسک علاقه داری عزیزم تا شیشه شیر ودیدی سریع عروسکتو خوابوندی شیشه شیر و گذاشتی دهنش گفتی نی نی شیر بخور عزیز دلم شما خیلی خوب صحبت میکنی

 

 

امیدوارم همیشه شاد باشی وسرحال عزیزکممحبت

پسندها (1)

نظرات (0)