روز دختر 25 مرداد 94
دختر قشنگم روز دختر واسه من وبابایی خیلی عزیز بود به خاطر همین تصمیم گرفتیم یه جشن سه نفره بگیریم بابایی کیک خرید منم یه شام خوشمزه با یه دسر خوشمزه که بابایی هر دوشونو دوست داشت گذاشتم ویه جشن سه نفره گرفتیم شما اون روز خیلی فعالیت کرده بودی به خاطر همین زود خوابت برد تا اومدم لباس تنت کنم عکس بندازیم گفتی ممه بده خوردی خوابت برد با همون لباسا دیگه من وبابایی امید نداشتیم بلند شی خیلی خسته بودی گفتیم دیگه میخوابی به خاطر همین همون جا یه ملافه اندختم شما ام کنار کیکت خواب بودی تا چند تا عکس ازت بگیریم خیلی جالب شده بود ولی حالم خیلی گرفته شده بود
ولی دختر گلم شما دل مامانتو نشکوندی بعد از یه چرت یکساعته بلند شدی برای اولین بار بود که خوشحال شدم شما تو خواب شب بیدار شدی چون همیشه بیدار شی ببینی ما بیداریم دیگه نمیخوابی اون وقت خوابت بهم میریزه گلم تابیدار شدی کیک و اوردم خیلی خوشحال شده بودی و ذوق کردی مامانی قشنگ تو عکسات معلومه خیی خانم تر شده بودی قشنگ نشستی تا ازت عکس بندازیم خیلی ناز شد عکسات
اینم کادوی خوشگلت شما خیلی به عروسک علاقه داری عزیزم تا شیشه شیر ودیدی سریع عروسکتو خوابوندی شیشه شیر و گذاشتی دهنش گفتی نی نی شیر بخور عزیز دلم شما خیلی خوب صحبت میکنی
امیدوارم همیشه شاد باشی وسرحال عزیزکم