حلما هستی مامانحلما هستی مامان، تا این لحظه: 10 سال و 30 روز سن داره

حلمای مهربونم

اب بازی حلما تو حمام

دختر کوچولوی مامان تقریبا کار هر روزت شده آب بازی تو حمام وقتی میگم حلما بریم آب بازی میری جلوی در حموم وایمیستی منتظر میشی تا من بیام عاشق آب بازی هستی نمیدونی وقتی میذارمت تو حموم اینقدر ذوق میکنی و جبغ میزنی که نگو مامانی میبنه وقتی اینقدر دختر نازش ذوق میکنه به خواسته دخترش احترام میذاره و هر روز میبره آب بازی دخترشو ولی مامانی یه مشکلی که هست حموم خونمون خیلی کوچیکه شما زیاد نمیتونی ورجه وورجه کنی اما بازم تو همین جای کوچیک شما کلی ذوق میکنی وشادی     اینقدر خوشحالی انگار دنیا رو بهت دادن     همیشه خندون وشاد باشی دختر نازم ...
4 تير 1394

حلما وکریرش

حلمای ناز مامانی از وقتی دیگه بزرگتر شدی دیگه من کریرت و جمع کرده بودم گذاشته بودم بالای کمدت یه روز گفتم بذار بیارم پایین شما باهاش عروسکاتو بخوابونی بازی کنی اخه عروسکاتو میذاری روپاهات تکون میدی مثلا بخوابونی تازه براشون لالاام میگی نمیدونی چقدر ذوق میکنم وقتی این صحنه هارو میبینم کریر و اوردم پایین مامانی  دیگه کارت شده بود با کریر بازی کردن یا خودت با عروسکت میرفتی مینشستی توش میگفتی ما تکونت بدیم یه کوچولو تکونت نمیدادیم صدات درمیومد یا اینکه شبا میگفتی من وبذارید بشینم توش لالا کنم حتما ام باید تکونت میدادیم عکساشو برات میذارم ببین چقدر ناز داری با بابا قوریت بازی میکنی اینجا داشتی همزمان اهنگ مورد علاقت فینگیلی جینگیلی رو نگاه م...
26 خرداد 1394

عکس آتلیه یکسالگی

دختر نازم عکسایی که الان برات میذارم مربوط میشه به تاریخ 29 اسفند 93 ساعت 10 صبح که من وبابایی وشما ساعت 9 صبح دقیقا یک روز قبل از تولد شما بود رفتیم اتلیه سها ساعت 10 صبح وقت داشتیم دختر خوشگل وشیطون مامان اگه بدونی چقدر سخت بود عکس انداختن از شما شیطون بلا کلی شیطونی کردی یا دکور و به هم میریختی یا از وسط دکور کلا میومدی بیرون خلاصه با کلی شکلک دراوردن پشت دوربین بالاخره تونستیم چند تا عکس خوشگل از شما شیطون بلا بندازیم اینم از عکسای خوشگل خانم من       تواین عکس در اصل باید مدادا ایستاده باشن ولی شما بهم ریختی دکور وخانم عکاسم دید که الان صحنه خوبیه وشما یکجا وایستادی دیگه مجبور شد عکس وسریع بندازه ماام به ...
26 خرداد 1394

دندان هشتم ونهم

دختر عزیزم  دو روزه چندان حالت خوب نیست دندون سمت چپ بالا در واقع دندون کرسیت دراومده امروز هم دیدم دندون     سمت راست از پایین زده بیرون مبارکت باشه عزیزم خیلی دختر صبوری هستی همزمان دو تا دندون درآوردی الهی برات بمیرم  مگه میشه درد نداشته باشی عزیزم ولی اینقدر صبور و خوبی که صدات در نمیاد دوست دارم مامانی من میام بعد با کلی عکس ...
17 خرداد 1394

اولین نمایشگاه کتاب

دختر ناز مامان جمعه 25 اردیبهشت بود که من وبابایی شما رو بردیم نمایشگاه کتاب ساعت 11 رفتیم خیلی شلوغ بود کلی طول کشید تا جای پارک پیدا کنیم تقریبا ساعت یک بود رفتیم رستوران ناهار خوردیم بعد رفتیم بخش کودک بابایی واست چند تا سیدی و کتاب خرید خیلی چیزا میخواستم برات بخرم ولی خیلی شلوغ بود چون دیگه فرداش روز اخر نمایشگاه بود شما ام خسته شده بودی به خاطر همین فقط تونستیم از یکی دوتا غرفه دیدن کنیم تا ساعت 3 اونجا بودیم بعد برگشتیم خونه عزیزم دوست داشتم این روز و برات ثبت کنم اینم از چیزایی که برات خریدم سه تا کتاب نی نی ناز دوتا سیدی اهنگ و کارتون با یه پک بی بی انیشتین       خیلی دوست دارم مامانی ...
30 ارديبهشت 1394

اولین سفر شمال حلما گلی

دختر نازم امسال اول اردیبهشت بابایی برنامه ریخت که بریم شمال صبح روز اول اردیبهشت بود که راه افتادیم به سمت انزلی دهکده ساحلی خیلی برنامه ها واست داشتم واست مایو برداشته بودم که با بابایی برید دریا و اب بازی کنید ولی متاسفانه هوا خیلی سرد بود مخصوصا لب ساحل  وسایل شن بازی برات برداشته بودم اما اینقدرباد میومد همش تنت سوییشرت بود حتی یه دست از لباسایی که برات برداشته بودم استفاده نشد همش لباس گرم تنت کردم روزی که رسیدیم فرداش رفتیم قلعه رود خان خیلی زیبا بود وزیباتر شده بود به خاطر فصل بهارخیلی خوش گذشت تا غروب اونجا بودیم شما ام هم یکساعت اونجا خوابیدی هم دوساعت تو ماشین دیگه میرسدیم سرحال بودی ومن وبابا  حمید خسته  دختر شیطون...
29 ارديبهشت 1394

سیزده بدر 94

دختر قشنگ مامان امسال سیزده بدر دخترخاله بابا حمید ما رو دعوت کرد به باغشون تو ساوه ما ام شب قبلش ساعت 12 راه افتادیم رفتیم تا صبح بریم باغشون خیلی خوش گذشت شما ام اولین سیزده بدرتون بود پارسال چون شما تازه به دنیا اومده بودید خیلی کوچولو بودی  به خاطر این که شما سرما نخوری جایی نرفتیم عزیزم صبح سیزده بدر رفتیم باغ خیلی بهمون خوش گذشت اما شما چون برنامه خوابت بهم خورده بود خیلی بی حال بودی برای اولین بار بود که خیلی بدقلقی کردی از بس دختر خوبی هستی همه تعجب کرده بودن که شما چرا اینقدر بدقلق شدی ولی در کل خیلی بهمون خوش گذشت عکسای اولین سیزده بدرت و برات میذارم عزیزم     حلما و دوستای خیلی خوبش ثنا خانم و اقا دانی...
29 ارديبهشت 1394

تولد یکسالگی حلما

جشن تولد تمام وجودم تنها بهانه زندگیم ...گل قشنگم..دخترک زیبا و همیشه خندونم حلمای نازم در اولین سالروز خود در تاریخ اول فروردین 1394 در اولین روز ورود به بهار زیبای طبیعت ساعت 6 غروب برگزارشد تولدی با تم زنبوری با حضور یک فرشته ناز ومهربون که مامان اعظم و بابا حمید عاشقشن .......   دخترک نازم امیدوارم جشن 120 سالگیت بشه حلمای نازم این وبدون که این روز یکی از قشنگترین روزا ئاسه من وبابا حمیدت بوده واین روز و هیچ وقت فراموش نمیکنیم عزیزکم عاشقانه دوست دارم حلمای نازم.   حلمای عزیزم ارزو میکنم همیشه تنت سالم باشه سرحال باشی وخوشحال مثل همیشه خندون نمیدونی تواین یکسال چه روزای خوبی با هم داشتیم دخترکم واقعا بابت ای...
26 فروردين 1394

نوروز 94

شد بهاران هر طرف گلها صدایت میزنند نرگس و یاس وسمن هرجا صدایت میزنند سبزه هم با بودن گلهای زیبا خنده لب بلبلان راشادی است زیبا صدایت میزنند   سال نو مبارک   دختر خوشگل مامان اگه بدونی امسال سال تحویل چه لحظه شیرینی بود برای من عزیزم ارزو میکنم خودت یه روزی مادر بشی تا این حس قشنگو درک کنی تا نشی نمیدونی من چی میگم گلکم شما پارسال دقیقا لحظه سال تحویل تو دل مامانی بودی منم اون شب خیلی استرس داشتم ازیه طرفم خوشحال چون قراربود فرداش شما قدمای نازتو بذاری تو این دنیا عزیزمامان اما امسال سال 94 خیلی برام شیرین تر بود چون شما دیگه واسه خودت خانمی شدی روز به روزم شیرین تر اخ اگه بدونی حلمای مامان چقدر دوست دارم...
21 فروردين 1394